*موضع شما در قبال نظریة سکولاریزاسیون کلاسیک و روایتهای روزآمد شدة آن چیست و مهمترین نقدی که بر آن وارد میدانید کدام است؟
نظریة سکولاریزاسیون کلاسیک که مدعی بود علم، شهریشدن، عقلانیشدن و گسترش فرهنگ مصرفی به افول اجتنابناپذیر دین رسمی میانجامد، امروزه اعتبار رو به کاهشی دارد و پارهای از پیشبینیهایش غلط از آب درآمدهاند. تجربه نشان دادهاست که تفاوتهای مهمی میان آمریکا و اروپا وجود دارد. از همین روست که کتاب «دموکراسی در آمریکا»ی الکسی دو توکویل همچنان معتبر و زنده است.
تجربه آمریکاییِ مهاجرت پیوریتنها، انقلاب، لایحة حقوق، و موجهای مهاجرت، در تقویت ارتباط دین با حیات عمومی در آمریکا موثر افتاد. اما در مقابل، سکولاریزاسیون اروپایی به نظر استثنایی میآید. البته لازم است بین اروپای شمالی (پروتستان) با اروپای جنوبی (کاتولیک) تمایز قائل شویم. در حالی که مناطق جنوبی پروتستان افول شدید دین رسمی را تجربه میکردند، کاتولیسیزم همچنان در اسپانیا، پرتغال، ایرلند و ایتالیا - مناطقی که اغلب با حکومتهای استبدادی ملیگرا سروکار داشتند - قدرتمند باقی ماند.
در اروپا، کاتولیسیزم در مقابله با کمونیسم هم نقش مهمی ایفا کرد. شاید برجستهترین مثال در این مورد، لهستان باشد. اما از زمان سقوط حکومتهای استبدادی در آمریکای لاتین، اسپانیا و ایتالیا، کاتولیسیزم هم نسبتاً ضعیف شده است. در مقابل، جنبشهای دینی کاریزماتیک و پنتکاستال، در جذب نسلهای جدید به سمت نوعی دینِ جلوهگر، موفق ظاهر شدهاند.
*و به نظر میرسد که شکاف میان این بنیادگرایان انجیلی و مسیحیان لیبرالتر در حال افزایش است ...
بله، در آینده میتوان شکافهای عظیمی را در دین مسیحیت بین بنیادگرایان انجیلی (به خصوص در آفریقا و آمریکای لاتین) و مسیحیت لیبرال در اروپای شمالی و ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد؛ و البته این شکافها از پیش از این در حال ایجادشدن بودهاست. این شکاف با مناقشاتی که دربارة همجنسگرایی و اسقف و کشیششدن زنان درگرفته، عیانتر و عمیقتر خواهد شد. اصلاً روشن نیست که این انشقاق عمیق چهطور میتواند بدون گونهای بحران نهادی و ریشهای از سر گذرانده شود.
*شما جوامع مدرن را لزوماً سکولار (غیر دینی در عین و ذهن) نمیدانید. برای انضمامیتر شدن بحث چند مثال مشخص برای ما میزنید که شواهدی باشند برای نشان دادن امکان تقویت همزمان دین و مدرنیته؟
همانطور که گفتید به گمان من واضح است که جوامع مدرن لزوماً سکولار نیستند. در سراسر امپراطوری روسیة قدیم، مسیحیت ارتدوکس روسی و همچنین اسلامگرایی در چچن و اسماعیلیه در آسیای میانه در حال رشدند. اما در عین اینکه دین در این مناطق در حال رشد است، در حال تغییر نیز هست. مثلاً رفتارهای دینی تجاریشدهای که سبک زندگیهای جدید دینی را شکل میدهند، گسترش پیدا کردهاند؛ رفتارهایی که اغلب با آموزههای دینی سنتی سازگار نیستند. دو مثال برایتان می زنم: درویشهای چرخزن در برخی روستاهای ولز دوباره محبوب شدهاند. در این روستاها مهاجران ترک، رفتارهای صوفیانه را برای افزایش سلامت زنان خانهدار ولزی پیشنهاد میکنند. در تایلند هم «راهبان جادویی» دعاهای خود را نثار تاجران و سیاستمداران میکنند تا موفقیت آنها را در تجارت و سیاست بیشتر کنند.
دین در جامعه مدرن زنده میماند و به حیات خود ادامه میدهد (و حتی پیشرفت هم میکند)، ولی این اتفاق اغلب به شیوههایی– از قبیل فیلمهای سینمایی پرسروصدا، برنامههای تلویزیونی مبتنی بر گپ و گفت، و وبلاگهای اینترنتی - صورت میگیرد که سلسلهمراتب و آموزهها و اقتدار سنتی را به چالش میکشند.
در مجموع میتوان مدعی شد که گرچه مدرنیته لزوماً دین را نابود یا تضعیف نمیکند، اما بر اساس دلایل معتبر جامعهشناختی، در نظامهای دینی مدرن، نوعی بحران اقتدار وجود دارد؛ بحرانی که سنتی نیست و ذاتاً مدرن است. این بحران خود را در جریان مناقشاتی آشکار میکند که بر سر موضوعاتی چون موقعیت زنان، تولیدمثل، جلوگیری از بارداری، پورنوگرافی، تحصیلات زنان، خانواده، کاهش باروری (در بیشتر جوامع) و سالخوردهشدن جمعیت (در بیشتر جوامع) درگرفتهاست. احتمال درپیشگرفتهشدن برنامههای درمانی از طریق تحقیقات دربارة سلولهای بنیادین که فرصتهای جدیدی برای بررسی امکان جاودانگی فراهم کردهاند، یک تحول مدرن دیگر است. آیا میتوانیم برای همیشه زنده بمانیم؟ الاهیات و جهانبینیهای دینی سنتی، هیچ پاسخ واضحی برای این پرسشهای عمدة اجتماعی ندارند. زندگی مدرن معمولاً به شکل یک فیلم سینمایی علمی-تخیلی به چشم میآید. با درنظرگرفتن تخریب محیطزیست در جریان رشد صنعتی، فشار جمعیتی و سوءمدیریت، بشریت ناچار میشود محیط بیرون از کرة زمین را هم استعمار کند. این مشکلات، پاسخ روشنی در متون مقدس ادیان ابراهیمی ندارند. نیاز به تفسیرهای نوین از حیات دینی، بحران اقتداری را که جهانبینیهای موجود دینی را در بر گرفته، بیش از این تشدید میکند؛ بحرانی که در جوامعی که پیش از این فرهنگ روستایی یا عشایری در آنها غالب بوده درمیگیرد. جامعه مدرن پرسشهایی مطرح میکند که پاسخهای قابلتأمل کمی برایشان داریم و تقریباً هیچ راهحل عملیای برایشان نداریم. این چالش (دینی) زمانة ماست.
گروهی از دانشجویان ::: سه شنبه 87/5/8::: ساعت 7:9 عصر